ليسانس انگليسي در ايران، فوق ليسانس هر چيز ديگر در خارج
نمي دانم، شايد آقاي حسين درخشان را خيلي از شما نشناسيد، جوان با خلاقيت و انسانی است،(کاري به نظرات سياسيش ندارم) کسي که اولين وبلاگ فارسي را راه اندازي کرد يادش بخير، اون اوايل 7 الي 10 تا وبلاگ بيشتر نبود، مثل زني منسجم با افکاري پراکنده( ندا)، خورشيد خانم، مرجان و يه چند تا ديگه، خلاصه کنم، اين آقاي درخشان يه وبلاگ انگليسي هم دارند و دستش حسابی تو کار يه مطلب تو آرشيوم از مطالب قبليش پيدا کردم که خيلي برام جذاب و منطقي به نظر آمد، اينجا مي گزارم تا شما هم بخوانيد.(در ضمن اين مطلب خيلي جاي بحث دارد اما در جاي خودش خيلي هم راه گشا است، حالا بماند که تو ايران در رشته زبان به کسي چيزي ياد نمي دهند)
بهترين روش: ليسانس انگليسي در ايران، فوق ليسانس هر چيز ديگر در خارج
من اينجا اصلا روزنامه نميخرم. چون بار رواني آدم را براي چيزهايي که بايد بخواند و هنوز نخوانده اضافه ميکند. درعين حال، همهي چيزهايي که دوست دارم را در اينترنت خودبخود متوجه ميشوم. ولي امروز رفتم و براي اينکه موقع قهوه خوردن در سکندکاپ کنار خانهمان بيکار نباشم، يک استار و يک نيويورکتايمز خريدم. نيويورک تايمز را البته همينجوري براي کنجکاوي و بعد از مدتها خريدم، بخصوص اينکه زياد هم گران نبود. (يک و نيم دلار)
در صفحهي ۹اش ديدم مقالهاي از نازيلا فتحي از تهران چاپ شده. من او را اولين بار در تورنتو در کنفرانس سيرا ديدهبودم که يک سخنراني دربارهي ديدگاه اصلاحطلبان به مسايل زنان ميکرد. فهميدم که در دانشگاه تورنتو فوق ليسانس علومسياسي را گرفته و در تهران هم زبان انگليسي خوانده و ليسانس گرفته. آن موقع که کارتش را گرفتم رويش نوشته بود که Stringer نيويورک تايمز است، ولي حالا ديگر فکر کنم شده Reporter. بهرحال دختر زيبا و باهوش و نترس و کاردرستي است و حسابي شايستگي کاري را که ميکند دارد.
پرت نيفتم، منظورم اين بود که کاش من هم در ايران به حرف معلم دبيرستانمان که رفته بود آمريکا و از آنجا برايم نامه نوشته بود که «بهتر است زبان انگليسي بخواني» گوش کرده بودم و بجاي جامعهشناسي دانشگاه ملي ، ميرفتم و زبان انگليسي ميخواندم. هرچند که آن موقع برايم اصلا جذابيت نداشت. ولي در عوض ميتوانستم مثل نازيلا فتحي و خيليهاي ديگر، خوب انگليسي بنويسم و بخوانم و با تکيه بر آن اينجا هر فوق ليسانس ديگري را که ميخواهم شروع ميکردم و درعين حال، اگر خيلي خوب بودم، ميتوانستم از نوشتن براي اين طرف و آن طرف هم دربارهي ايران يا حتي تکنولوژي، پول دربياورم.
ولي حالا که ديگر گذشته و من اين را نوشتم براي جوانترهاي تازه در دانشگاه قبول شده که بدانند علوم انساني خواندن در ايران تقريبا به هيچدردي نميخورد و بيشتر چيزهايي که آدم ياد ميگيرد، بيفايده است و دوباره بايد از پايه همه را همينجا بخواند. بنابراين بچسبيد به انگليسي و بخصوص نوشتن به انگليسي. چون که حرف زدن، و خواندن روزنامه و مجله به انگليسي خيلي راحت است و آدم را گول ميزند. فکر ميکني که خيلي انگليسي بلدي، ولي از نوشتن يک مقالهي سادهي ۱۰ خطي آکادميک عاجز ميماني. اليته تقصير دبيرستانها و دانشگاههاي ايران هم هست که اصولا نوشتن را به آدم ياد نميدهند. بخصوص در دانشگاهها که واقعا خندهدار است. اصلا چيزي دربارهي نوشتن مقالهي علمي و طرز نوشتن آن (Style و باقي ماجرا) به آدم ياد نميدهند. چيزي که مهمترين فرق يک آدم درسخوانده و نخوانده است، پرسيدن سوالهاي درست و توانايي ارايه کردن استدلالهاي مستند در جواب به آن، به شکل نوشتاري است. آن وقت ببينيد که چقدر از ليسانسدارهاي ايراني اين توانايي را در دانشگاه پيدا کردهاند.
برگرفته از hoder.com
بهترين روش: ليسانس انگليسي در ايران، فوق ليسانس هر چيز ديگر در خارج
من اينجا اصلا روزنامه نميخرم. چون بار رواني آدم را براي چيزهايي که بايد بخواند و هنوز نخوانده اضافه ميکند. درعين حال، همهي چيزهايي که دوست دارم را در اينترنت خودبخود متوجه ميشوم. ولي امروز رفتم و براي اينکه موقع قهوه خوردن در سکندکاپ کنار خانهمان بيکار نباشم، يک استار و يک نيويورکتايمز خريدم. نيويورک تايمز را البته همينجوري براي کنجکاوي و بعد از مدتها خريدم، بخصوص اينکه زياد هم گران نبود. (يک و نيم دلار)
در صفحهي ۹اش ديدم مقالهاي از نازيلا فتحي از تهران چاپ شده. من او را اولين بار در تورنتو در کنفرانس سيرا ديدهبودم که يک سخنراني دربارهي ديدگاه اصلاحطلبان به مسايل زنان ميکرد. فهميدم که در دانشگاه تورنتو فوق ليسانس علومسياسي را گرفته و در تهران هم زبان انگليسي خوانده و ليسانس گرفته. آن موقع که کارتش را گرفتم رويش نوشته بود که Stringer نيويورک تايمز است، ولي حالا ديگر فکر کنم شده Reporter. بهرحال دختر زيبا و باهوش و نترس و کاردرستي است و حسابي شايستگي کاري را که ميکند دارد.
پرت نيفتم، منظورم اين بود که کاش من هم در ايران به حرف معلم دبيرستانمان که رفته بود آمريکا و از آنجا برايم نامه نوشته بود که «بهتر است زبان انگليسي بخواني» گوش کرده بودم و بجاي جامعهشناسي دانشگاه ملي ، ميرفتم و زبان انگليسي ميخواندم. هرچند که آن موقع برايم اصلا جذابيت نداشت. ولي در عوض ميتوانستم مثل نازيلا فتحي و خيليهاي ديگر، خوب انگليسي بنويسم و بخوانم و با تکيه بر آن اينجا هر فوق ليسانس ديگري را که ميخواهم شروع ميکردم و درعين حال، اگر خيلي خوب بودم، ميتوانستم از نوشتن براي اين طرف و آن طرف هم دربارهي ايران يا حتي تکنولوژي، پول دربياورم.
ولي حالا که ديگر گذشته و من اين را نوشتم براي جوانترهاي تازه در دانشگاه قبول شده که بدانند علوم انساني خواندن در ايران تقريبا به هيچدردي نميخورد و بيشتر چيزهايي که آدم ياد ميگيرد، بيفايده است و دوباره بايد از پايه همه را همينجا بخواند. بنابراين بچسبيد به انگليسي و بخصوص نوشتن به انگليسي. چون که حرف زدن، و خواندن روزنامه و مجله به انگليسي خيلي راحت است و آدم را گول ميزند. فکر ميکني که خيلي انگليسي بلدي، ولي از نوشتن يک مقالهي سادهي ۱۰ خطي آکادميک عاجز ميماني. اليته تقصير دبيرستانها و دانشگاههاي ايران هم هست که اصولا نوشتن را به آدم ياد نميدهند. بخصوص در دانشگاهها که واقعا خندهدار است. اصلا چيزي دربارهي نوشتن مقالهي علمي و طرز نوشتن آن (Style و باقي ماجرا) به آدم ياد نميدهند. چيزي که مهمترين فرق يک آدم درسخوانده و نخوانده است، پرسيدن سوالهاي درست و توانايي ارايه کردن استدلالهاي مستند در جواب به آن، به شکل نوشتاري است. آن وقت ببينيد که چقدر از ليسانسدارهاي ايراني اين توانايي را در دانشگاه پيدا کردهاند.
برگرفته از hoder.com
+ نوشته شده در Tue 3 Jul 2007 ساعت توسط Learning English
|
Learn English in English Center.